طنزی خواندنی از زبان بدن

ساخت وبلاگ

 

یک خانم روسی و یک آقای آمریکایی با هم ازدواج کردند و زندگی شادی را در سانفرانسیسکو آغاز کردند .طفلکی خانم ،زبانانگلیسی بلد نبود اما می توانستبا شوهرش ارتباط برقرار کند. یک روز او برای خرید ران مرغ به مغازه رفت.اما نمی دانست ران مرغ به زبان انگلیسی چه می شود . برای همین اولدست هایش را از دو طرف مانندبال مرغ بالا و پایین کرد و صدای مرغ درآورد. بعد پایش را بالا آورد و با انگشت ران…ش را به قصاب نشان داد . قصاب متوجه منظور او شد و به او ران مرغ داد. روز بعد او می خواست سینه مرغ بخرد. بازهم او نمی دانست که سینه مرغ به انگلیسی چه می شود. دوباره با دست هایش مانند مرغ بال بال زد و صدای مرغ درآورد. بعد دگمه های پالتو اش را باز کردو به سینه خودش اشاره کرد . قصاب متوجه منظور او شد و به او سینه مرغ داد. روز سوم خانم ، طفلک می خواست سوسیس بخرد. او نتوانست راهی پیدا کند تا این یکی را به فروشنده نشان بدهد.این بودکه شوهرش را به همراه خودش به فروشگاه برد!!! حدس زدید چکار کرد؟ . . . خیلی منحرفید! حواستون کجاست؟ شوهرش انگلیسی صحبت می کرد!!

 

دانایی (حرف های تکان دهنده)...
ما را در سایت دانایی (حرف های تکان دهنده) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کیانوش danaee بازدید : 352 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1391 ساعت: 22:18

نظر سنجی

به وبلاگ دانایی چه امتیازی می دهید؟

خبرنامه