یه خانمی تعریف میکـــرد :
تو شركتمون 7 -8 تا آقاست و من و يك نفر ديگه خانميم ...
تشنم شده بود به آبدارچيمون گفتم آب ...
گفت ليوانتون شكسته سر ميز آقايون ليوان هست يكيشو بردار ،
كمي فكر كردم ديدم تميزترين و مرتب ترين همكارم آقاي اسكندريه ...
همينطور كه داشتم ميرفتم طرفش كه ليوانو بردارم گفتم من مال آقاي اسكندريو ميخورم ...
يهو ديدم يكي سرش رفت زير ميز و يكي رفت پشت مانيتور ...
خلاصه كلي ضايع شدم
دانایی (حرف های تکان دهنده)...
برچسب : نویسنده : کیانوش danaee بازدید : 489